اینم یه کار جدید برای سال جدید . امیدوارم  دوستان لطف کنند و با یه خورده بد سلیقه گی این شعر

.رو قبول کنند

 

هرشب لب تفنگ مرا لال می کنید

این حق مردن است که پا مال می کنید

 

ای روزهای گم شده در مشت آسمان

این کشور من است که اشغال می کنید

 

با خنده از دماغه ی تکرار می رسید

هر بار شانه های مرا چال می کنید

 

لم می دهید در من و انگار واقعا

از اینکه سر شکسته شوم حال می کنید

 

هر هفته داستان غم انگیز جمعه را

با دست های یخ زده دنبال می کنید

 

این عادت بدی است که در برج سیزده

با یک شکوفه پشت به یک سال می کنید

 

سلام

سلام

وبلاگ سید مهدی حسینی (پشت خونه ی هاجر) به روز شد . اگه دوستان سر به زنند و نظر بدن خالی از لطف نیست.

اینم غزل از سید مهدی حسینی:

 

وقتی که می رقصیدی آهنگ آفریدند

از چشمهایت یک جهان رنگ آفریدند

 

اصلا برای اینکه محتاج تو باشم

از ابتدا دست مرا تنگ آفریدند

 

انگار دنیا با تو سرسبز  است زیرا

بی تو برایم ابر ها سنگ آفریدند

 

وقتی که تصویر تورا از بر کشیدم

دیدم مرا با تو هماهنگ آفریدند

 

این جمله را آنقدر گفتم تا که پوسید

اینکه مرا بی تو چه دلتنگ آفریدند

 اینم آدرس وبلاگ هرچند تو پیوندام هست : http://2130121.blogfa.com/